در سامره چاهی است، آب خوش و ساکنی دارد و اگر خشت خام در آن بیندازند، از آن صداهای عظیمی می آید تا آن که سه ساعت بگذرد آب گرم شود و ساکن گردد و بر سر کوه سرندیب چاهی است، که هر که در آن نگاه کند، سنگی به طرف وی آید مانند تیر، و نگاه کننده را مجروح کند، و کسی نداند که دلیل آن چیست. بعضی می گویند که مرقد درختری از حضرت آدم (علیه السلام) است. و بر کوه پوشنگ دو چاه است: در یکی هر چه اندازند باز پس اندازد و در چاه دیگر صد هزار کبوتر آشیان دارد(این که چطور میدانند صد هزار هستند را نمی دونم شاید بر اساس تخمین است) می پرند و باز به جای خود باز میگردند و هر طنابی که در آن اندازند نصف می شود. مانند اینکه با قیچی دو نصف کرده باشند.( خوب شاید یک نفر آن را قیچی میکنه!)
بر کوه اصفهان چاهی است که ته آن پیدا نیست. و در روزگار اسحاق سیمجوری (فکر کنم منظورش تیموری هست) کودکی در آن چاه افتاد و مادرش گریه و ناله بسیار می کرد. مردی را از زندان که محکوم به قتل بود را آوردند و در زنبیل گذاشته و فرو فرستادند و چند قطعه سنگ به او دادند که بعد از تمام شدن طناب به ته چاه اندازد و هفت شبانه روز او را پایین فرستادند و او باز سنگ به ته چاه افکند صدایی نشنید او را بالا کشیدند به او گفتند: در این مدت چه دیدی؟ گفت: فقط ظلمت. و در دامغان چاهی است که هر که از آن آب خورد، اسهال گردد و اگر آن آب را جایی برند، خون گردد.اگر دورتر برند آن خون سنگ گردد.
و در هندوستان چاهی است که آب آن روان می شود و دو شاخه می گردد و هر کدام در سوراخی می رود و از سوراخ که بیرون می آید یکی صمغی زرد گردد که سمّی و کشنده است و یکی صمغی کبود گردد که بسیار نافع و نادر است( منظور یکی حیات بخش و یکی کشنده است). و در حدود تبت چاهی است که از آن آوازها و آهنگهایی از قبیل ترکی، هندی، عربی و عجمی و ... بیرون آید و هیچ کس را نبینند و همیشه شنوند. و چون باران بارد صدایی نیاید و یا صدایی نمی شنوند و اگر باران بایستد دیگر بار شنوند.
کلمات کلیدی: